سیاره 91



گریه‌ام گرفته. از این‌که تولد گنجشک رو یادم رفت. از این‌که بقیه قبل از من بهش تبریک گفتن. از بی‌رحمی الف که حتما یادش نیست این جمله‌هایی رو که می‌نویسه، من بهش گفتم. از این جای متزل و بی‌ثباتی که تو این دنیا دارم. چه فایده داره گفتن اینا به کسی؟ اشکو الیک غربتی.
دست و دلم به کتاب‌هام نمی‌ره. نه ادبیات نوجوان، نه عاشقانه، نه کلاسیک، و نه فلسفه و روان. تنها چیزی که من رو به سمت خودش کشید بکت بود و بس. تقریباً یادم رفته بود حال و هوای بکت خوندن رو؛ اون پوچی و گیجی و سرگردانی و تعلیق مطلق رو. چقدر غیربکت‌گونه است نسبت دادن صفت مطلق به کارهای بکت. به هر حال بکت اومد و پیدام کرد. خیلی وقته که باور پیدا کردم به این‌که کتاب‌ها خودشون باید بیان و آدم رو پیدا کنن. و گاهی وقت‌ها چقدر همه‌چیز برام به هم گره می‌خوره.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تعمیر موبایل - آوافیکس just for work http://kuroshkaber shaapaaraak سایه روشن880 Matt دانلود رایگان فیلم و سریال طراحی سایت، سئو، طراحی فروشگاه اینترنتی